جدول جو
جدول جو

معنی تخم پاشی - جستجوی لغت در جدول جو

تخم پاشی
(تُ)
تخم افشانی. رجوع به همین کلمه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سم پاشی
تصویر سم پاشی
پاشیدن سم در جایی برای از بین بردن حشرات، در کشاورزی پاشیدن سم های مختص به گیاهان و درختان برای نابود ساختن آفات نباتی، کنایه از تبلیغات بد و گفتن سخنانی که باعث فتنه و فساد و اختلاف میان جمعی از مردم بشود
فرهنگ فارسی عمید
(سِ دَ)
بزر افشاندن. تخم افشاندن. تخم افشانی کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
که تخم پاشد. که تخم افشاند. تخم پاشنده. تخم افشان
لغت نامه دهخدا
(تَ بَسْ سُ)
تبسم افشانی. خندان بودن. شکفته بودن:
ز گرد وحشت ما تیره بختان فیض میجوشد
تبسم پاشی صبح است، چین دامن شبها.
میرزا بیدل (از بهار عجم) (از آنندراج).
رجوع به تبسم و دیگر ترکیب های آن شود
لغت نامه دهخدا
(تُ)
تخم مرغ بازی. بازی کردن اطفال به بیضه، در روز عید و نوروز. (آنندراج). روز نوروز عید، کودکان به بیضه های رنگین بازی کنند. (غیاث اللغات). قسمی بازی کودکان که با تخم ماکیان بازی می کنند. (ناظم الاطباء) :
خوش است بر سر کو تخم مرغ بازی یار
نشسته هر طرفی عاشقان قطارقطار.
سیفی (از آنندراج) (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(تُ کَ / کِ)
اصطلاحی است برای گشن گیری چارپایان و مواشی، که نران فحل و برگزیده را در میان مادگان اندازند جفت گیری را
لغت نامه دهخدا
تصویری از تخم پاشیدن
تصویر تخم پاشیدن
تخم افشاندن زراعت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سم پاشی
تصویر سم پاشی
زهر پاشی
فرهنگ لغت هوشیار
قاسم تخم گیری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آفت زدایی، آفت کشی، شایعه پراکنی، مخدوش سازی، افترازنی، اختلاف افکنی، تفرقه افکنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تخم پاشی، بذرپاشی
فرهنگ گویش مازندرانی